کم‌کم شوهرم شروع کرد به آدرس دادن،‌ میهمان‌ها می‌آمدند خانه ما،‌ همین غذای خودمان را برایشان می‌پختم. بعد کم‌کم هر کس‌ می‌آمد،‌ می‌آمد خانه ما. اینجوری خانه من شد قدیمی‌ترین آشپزخانه هرمز!