تاریخ : 18 ژوئن 2016 - 19:22 - شناسه خبر : 13187 یادداشت

ابو حمزه ثمالی، نام آشنای سحرخیزان

علی انصاری

این نام بلند، در زمزمه های مناجاتیان و سحرخیزان روزه دار و در نیایش های شبانه ی آنان، نامی آشناست. شیفتگان نیایش سحر و دلدادگان دیدار خداوند، نیمه شب های ماه رمضان خود را با دعایی روشن و آسمانی می کنتد که میراث خدمت او به دفتر پربار حدیث شیعه است. کسی که میراث حدیث […]

این نام بلند، در زمزمه های مناجاتیان و سحرخیزان روزه دار و در نیایش های شبانه ی آنان، نامی آشناست. شیفتگان نیایش سحر و دلدادگان دیدار خداوند، نیمه شب های ماه رمضان خود را با دعایی روشن و آسمانی می کنتد که میراث خدمت او به دفتر پربار حدیث شیعه است. کسی که میراث حدیث ، فقه و معارف او در کنار خدمات بی مثالش به فرهنگ تشیع، الگویی مثال زدنی است. با این وصف، کم نیستند شیعیانی که با نام زیبای او آشنایند ولی از سرگذشت و روزگار پر درد و زخم او چیزی درخور نخوانده و نمی دانند.

ابو حمزه ثمالیثابت بن دینار مشهور به ابوحمزه ثمالی ( م ۱۵۰ق) از بزرگان تشیع در کوفه و فردی مورد اعتماد بود . نام او در زمره اصحاب چهار تن از امامان شیعه ( امام سجاد علیه السلام ، امام باقر علیه السلام ، امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام ) آمده و یکی از حواری خاص امام سجاد علیه السلام شمرده شده و با سید الساجدین علیه السلام ، انس خاصی داشته است .
وی ، پنج پسر صالح داشت . سه نفر از فرزندان او : نوح ، منصور و حمزه به همراه زید بن علی بن الحسین علیه‌السلام قیام کردند و علیه حکومت جبار امویان در کوفه دست به شورش زدند . سه فرزند ابوحمزه از شاخص‌ترین چهره‌های آن قیام بودند . آن ها در کنار فرزند دلیر امام سجاد علیه السلام علیه ظلم مبارزه کردند . هنگامی که جنگ به اوج خود رسید و یاران زید بن علی علیه‌السلام احساس ضعف و شکست کردند ، بسیاری از آنان بیعت را شکسته و فرار کردند. فقط عده اندکی در اطراف زید باقی ماندند ، که از جمله آنان نوح ، منصور و حمزه ؛ فرزندان ابوحمزه ثمالی اند . آنان تا آخرین لحظه مقاومت کردند و تا پای جان ایستادند و در کنار پسر شجاع و غیرتمند پیشوای چهارم علیه‌السلام بعد از فداکاری‌های بسیار، به درجه رفیع شهادت نائل شدند . دو فرزند دیگر ابوحمزه : علی و حسین در ردیف محدثین و فقهای شیعه قرار دارند و از امام ابوالحسن موسی الکاظم علیه‌السلام و سایر ائمه علیهم السلام احادیث و روایاتی نقل کرده‌اند . ۱
این محدث بلند پایه و فقیه نام آور شیعه در طول عمر با برکت خویش ، آثار متعددی را به عرصه فرهنگ و دوستداران معارف شیعی عرضه کردده و احادیث بسیاری در موضوعات فقهی ، تفسیری و عرفانی و در زمینه‌های آداب معاشرت ، حقوق ، اقتصاد اسلامی ، حج ، اصول دین و… از وی برجای مانده است .
شاخص‌ترین آثار وی عبارت است از :
۱- تفسیر« قرآن کریم » : ابن ندیم در فهرست خویش از آن یاد کرده است . اخیراً کتاب به شکلی زیبا ، توسط یکی از محققین محترم به زیور طبع آراسته گشته است .
۲- کتاب « نوادر» : موضوع آن حدیث است و حسن بن محبوب آن را از ابوحمزه نقل کرده است .
۳- کتاب « زهد »
۴- رساله « حقوق امام زین‌العابدین علیه‌السلام »که در کتاب‌های آمالی و من لایحضره الفقیه آمده است .
۵- دعای « ابوحمزه ثمالی » که دارای عبارت‌های عرفانی و ملکوتی و مورد توجه اهل نظر بوده و شرح‌های متعددی بر آن نوشته شده است .
۶- سایر ادعیه و زیارات که زینت بخش صفحات کتب ادعیه می‌باشد .
فضیلت وارزش ثابت بن ابی صفیه یا همان ابو حمزه ، از دو زاویه قابل تامل است :
نخست ، روایتی از امام رضا علیه‌السلام است : آن حضرت در باره ایشان می‌فرماید : « ابوحمزه ثمالی در روزگار خود مانند لقمان حکیم بود » . در بعضی از عبارات به جای کلمه لقمان از عنوان « سلمان عصر» تعبیر شده است .
تشبیهی که امام رضا علیه‌السلام علیه السلام درباره او به کار برده است امر کوچکی نیست و ساده انگاری است که به آن به چشم یک تشبیه صرف و خیالی از نوع شاعرانه های بشر عادی نگریسته شود زیرا از یک سو ، گوینده این سخن ، عالم آل محمد صلّی الله علیه و آله است و به حق این لقب را در مصحف فاطمه سلام الله علیها به خود اختصاص داده است . همو که در برابر مأمون ، عفریته دانش بشری و علوم غریبه ، قرار گرفت و از مناظرات و احتجاجات مرو سربلند بیرون آمد و از سوی دیگر در مقام قیاس و تشبیه ، معادله را میان لقمان حکیم و ابو حمزه مکتوب کرد که ، « فمن یوتی الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا »
واقع قضیه اینکه ، کشف چند و چون سلوک علمی وعملی بزرگان تشیع ، پس از گذشت هزاران سال از حیات آنان ، چندان مقدور نیست و برای تلاشگران این وادی ، معرفت چندانی بجز گمانه زنی ، میسورنیست اما دست کم ، با تامل در پاره ای روایات بجا مانده ، میتوان روزنه ای را برای فهم عوامل رشد آنان ، گشود .
مقایسه و مشابهتی که ذکرش گذشت ، بی دلیل و بی جهت نیست بلکه نیازمند به وجود مناسبتی میان مشبه و مشبه به است و اینک که خرما برنخیل و دستها کوتاه است از راه شناخت لقمان می توان به برخی ویژگی های ثمالی دست یافت . مشخصه برجسته لقمان ، دانش ، عقل ، حکمت عملی ، اخلاق و شریعت مداری است . رسیدن به مقام عقل و حکمت و به تعبیر دیگر، مانند لقمان شدن ، مستلزم گذراندن مراحل و منازلی است که این نوشتار در صدد بیان همه آنها نیست لیکن از آنجا که تشبیه ابوحمزه به لقمان از منظر امام هشتم علیه السلام صورت گرفته ، ذکر برخی از این علل و عوامل درروایتی از ایشان بجاست .
حضرت رضا علیه السلام می فرماید : لا یتم عقل امرء مسلم حتی تکون فیه عشر خصال : الخیر منه مأمول و الشر منه مأمون . یستکثر قلیل الخیر من غیره ، و یستقل کثیر الخیر من نفسه . لایسام من طلب الحوائج الیه ، ولا یمل من طلب العلم طول دهره . الفقر فی الله احب الیه من الغنی و الذل فی الله احب الیه من العز فی عدوه. و الخمول اشهی الیه من الشهره. ثم قال علیه السلام العاشره و ما العاشره ؟ قیل له : ما هی ؟ قال علیه السلام : لایری احدا الا قال : هو خیر منی و اتقی ؛ خرد انسان مسلمان کامل نیست ، مگر این که ده خصلت را دارا شده باشد :
۱از او امید خیر می رود.
۲بدی از او انتظار نمی رود.
۳ نیکی های اندک دیگری را بسیار می داند.
۴ خوبی های بسیار خود را اندک می شمارد.
۵از پاسخگویی به حاجت و نیازهای دیگران خسته نمی شود.
۶ در درازای عمر هرگز از طلب علم و آگاهی خسته نمی شود.
۷ فقر برای خدا و در راه خدا را از غنا خوشتر می دارد.
۸ خفت و خواری در راه خدا برای او دوست داشتنی تر از عزت همراه دشمن خداست.
۹ گمنامی را از شهرت دوست تر می دارد.
سپس فرمود : دهمی و چه چیزی است دهمی ! به ایشان گفته شد : دهمی چیست ؟ فرمود : کسی را نمی بیند مگر اینکه می گوید او از من بهتر و با تقواتر است. ۲
و زاویه دوم از راه مقایسه میان او و یکی از خاصان امیرالمومنین علیه السلام ، یعنی حارث بن اعور همدانی است . آورده‏اند که حارث همدانى روزى در میان جماعتى از شیعیان بخدمت امیر المؤمنین علیه السلام رفت ؛ و اصبغ بن نباته نیز گوید که : من در آن میان بودم و حارث پیر و بیمار بود کج و راست میشد در رفتن و عصا را بر زمین میکشید و بهر طرف مینهاد بى‏اختیار تا بخدمت آن حضرت رسید . و او پیش امیرالمؤمنین قرب و منزلتى داشت . فرمود که اى حارث خود را چون می یابى ؟ گفت : زمانه مرا دریافته یا امیرالمؤمنین ، و ألم و حرارت درون و رنج بدنى بر من غالب و زیاده شده بواسطه خصومت أصحاب در بارگاه تو. فرمود که : بچه چیز با تو خصومت میکند؟ گفت: در باره تو و از قبل تو این بلیه دست داده ، بعضى غلو را بحد افراط رسانیده‏اند ؛ و بعضى دیگر بغض و دشمنى را بالا برده‏اند ، بعضى متردد در میان شک و ریب مانده‏اند ؛ نمى‏دانند که اقدام نمایند و پیش روند یا امتناع کنند و در پس بمانند .
فرمود : کافى و پسندیده است ترا این قول یا اخا همدان بدان که بهترین شیعه من جماعتى‏اند که حد وسط را رعایت کنند و طریق وسط را از دست نگذارند غالى که محب مفرط است باید که بازگردد و به جماعت وسطى رجوع کند و قالى که مبغض مفرط است باید که برود و با ایشان ملحق شود.
حارث گفت : اگر این امر را بر ما ظاهر سازى ، و این دغدغه از دل ما بیندازى ، و ما را در این امر بینا گردانى از لطف دور نباشد که پدر و مادر من فداى تو باد .
فرمود که : این امریست بر تو پنهان ؛ بدان که دین شناخته نمیشود بگفتن مردمان ، بلکه بآیت حق شناخته مى‏شود ، و آیت علامتست پس حق را بشناس تا بشناسى أهل حق را .
اى حارث بدان که حق أحسن کلام است و متکلم بآن مجاهد محق ، و من بحق اخبار میکنم ترا گوش بگشا و در گوش گیر سخن مرا و بعد از آن خبر کن بآن کسى را که صاحب عقل و هوش باشد از اصحاب تو.» ۳
با آنکه حارث جایگاه ویژه ای در نزد امیر علیه السلام داشته است و دسترسی به آن حضرت داشته اما حیرت و سردر گمی خود را در هنگامه تقابل شیوخ صحابه با امیر علیه السلام کتمان نمی کند و از آزمونی که بواسطه خصومت أصحاب در باره علی علیه السلام بدان مبتلا گشته و از رنج و حیرتی که بر جانش چنگ انداخته و رو به فزونی نهاد ه است ، سخن میگوید و چاره جویی میکند ؟ ! !
دربرابر، درباره ابوحمزه روایتی نقل شده که حاکی از بصیرت و بینایی ایشان در امام شناسی است . تلخیص اینکه راوی در قصه « شطیطه نیشابوری » ، میگوید : در کوفه خدمت ابوحمزه رسیدم ، وی مشغول تدریس بود و مشایخی از بزرگان شیعه در درس وی حضور داشتند که ناگاه پیکی از کوفه آمد و خبر شهادت امام صادق علیه السلام را به ابوحمزه داد صدای شیون برخاست پس از ساعتی ابو حمزه رو به پیک کرد و گفت آیا امام علیه السلام به کسی وصیت کرده است ؟
پیک گفت آری عبدالله – پسر بزرگ امام – موسی و منصورِ خلیفه را اوصیاء خویش قرار داده است .
راوی می گوید تا این را گفتم چشمانش درخشید و گفت :

« الحمد للّه الذی لم یضلّنا دل على الصغیر، و بیّن على الکبیر، و ستر الأمر العظیم‏ ، فقلت له : فسّر لی ؟ فقال لی إن الکبیر ذو عاهه ، و دل على الصغیر بأن أدخل یده مع الکبیر، و ستر الأمر العظیم حتى إذا سأل المنصور من وصیّه قیل أنت إلى أن قال : فقال لی أبو الحسن موسى علیه السّلام : أ لم یقل لک أبو حمزه الثمالی بظهر الکوفه کذا و کذا ؟ قلت : نعم ، قال : کذلک یکون المؤمن إذا نور اللّه قلبه کان علمه بالوجه » ۴

یعنی : « سپاس خدایی را که مارا گمراه نساخت و مارا به فرزند کوچکتر دلالت کرد و پسر بزرگ را به ما شناساند و امر بزرگ را مستور کرد . راوی میگوید از او تفسیر سخنش را پرسیدم . ابوحمزه گفت : امام صادق علیه السلام با این وصیت تفهیم کرده است که پسر بزرگش دارای صلاحیت برای منصب امامت نیست و امامت از آن موسای کاظم علیه السلام است و علت چنین وصیتی ، خوف از منصور دوانیقی است . راوی میگوید :
پس از گذشت روزهایی چند ، در مدینه خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدم و سخن ابو حمزه را برایشان نقل کردم . امام علیه السلام فرمود : « مومن اینچنین است آنگاه که خداوند دلش را روشن کند دانشش عیان میشود .
ابن اعورهمدانی ، شخصیت برجسته ای در عالم تشیع است . در جلالت قدرش همین بس است که علیرغم کهولت سن و جانکاهی مراودت ، باز ، ارتباط فکری و ولایی خود را با امیر علیه السلام قطع نکرد . آن هم ، به هنگامی که ابروانش بر چشمهایش سایه افکنده و راه رفتن ، برایش بسی سخت و دشوار بود . لیکن ، علیرغم همه مراوادات و نشست و برخاست ها و با همه نصوصی که از پیامبر در حق مولی الموالی علی علیه السلام آشکار و زبانزد خاص و عام بوده است با دیدن چند شخصیت دربرابر علی علیه السلام ، دچار حیرت و سرگردانی شده است ؟ ! اما ابوحمزه ثمالی ، راهی را تجربه و طی کرد و به چنان شهود و ادراک قلبی رسید که در کوفه و با صرف شنیدن چند سطر از امام صادق علیه السلام ، ابرهای شک را به کنار نهاد ، مسیر درست را تشخیص داد ، همای سعادت را در آغوش کشید و در شناخت زمان و امام زمانش لحظه ای درنگ و تردید نکرد !
واژه « قلب »، در قرآن بارها ، تکرار شده است و به انواعی چون قلب سلیم ، قلب مطمئنه ، قلب منفتح و … تقسیم شده است و عواملی چند به منظور دستیابی انسان به چنین کیفیت های نفسانی و احوالات قلبی ذکر شده است باید پذیرفت که این تذکارها و یادآوری ها خالی از غرض و فایده نیست ؟ !

۱- اعیان الشیعه ، ج ۴ ، ص ۱۰ و نامه دانشوران ،ج ۱ ، ص ۵۰

۲- تحف العقول ، ۴۴۳ ، برگرفته از منبر شیخ حسین انصاری . مسجد جامع میبد

۳- ترجمه و شرح کشف الغمه ، ج ۱ ، ص ۵۰۳

۴- إثبات الهداه ، شیخ حرّ عاملی ، ج‏۴ ، ص ۲۲۷

ارسال نظر