تاریخ : 19 ژوئن 2015 - 23:11 - شناسه خبر : 2001 یادداشت

آمدند؛ نبودیم، رفتند

محسن عربی/پژوهشگر جنگ

آمدند؛ نبودیم، رفتند میدونم بد موقعی برای قصه شنیدن، ولی من میخوام براتون یه قصه بگم … وقت زیادی ازتون نمیگیرم. یکی بود یکی نبود؛ یه شهری بود خوش قد و بالا، آدم هایی داشت محکم و قرص. ایام ایام جشن بود. جشن غیرت. همه تو اوج شادی بودند که یهو یه غول حمله کرد […]

آمدند؛ نبودیم، رفتند
میدونم بد موقعی برای قصه شنیدن، ولی من میخوام براتون یه قصه بگم …
وقت زیادی ازتون نمیگیرم. یکی بود یکی نبود؛ یه شهری بود خوش قد و بالا، آدم هایی داشت محکم و قرص. ایام ایام جشن بود. جشن غیرت. همه تو اوج شادی بودند که یهو یه غول حمله کرد به این جشن. اون غول، غول گشنه ای بود که میخواست کلی از این شهر رو ببلعه؛ همه نگرون شدند، حرف افتاد با این غول چیکار کنیم؟ ما خمار جشن ایم. بهتره سخت نگیریم؛ اما پیر مراد جمع گفت باید تازه نفس ها برن به جنگ غول .. قرعه به نام جوون ها افتاد .. جوون هایی که دوره ی کورکوریشون بود رفتند به جنگ غول …

آری حاج کاظم برای ما روایت کن، دیگر در روزگاری نیستیم که حوصله شنیدن در و دل های تو و همرزمان از نفس افتاده ات را نداشته باشیم. تا میتوانی روایت کن. دیگر آن زمانه گذشت که با شنیدن اسم فرزند شهید و جانباز، یاد سهمیه دانشگاه و یخچال و کولر می افتادیم .. ما ارزش هایمان را پس گرفتیم، ارزش هایی را که روزگاری ۲۲۰ هزار گل لاله برای آن پرپر شدند.

نگران سلمان نباش؛ او دیگر سلمان سابق نیست، حالا شده پسر واقعی حاج کاظم. دارد مثل پدرش میجنگد، میجنگد تا نسل کاظم ها منقرض نشود.

حال ما را میپرسی؟ چه بگویم سردار؟ ما نیز فهمیدیم که ایثار و شهادت و از خودگذشتگی بالاترین ارزش های یک ملت اند که در انحصار هیچ فرد یا گروه یا سازمانی نیستند.

ما دیدیم که اگر خرمشهر ۵۷۸ روز در اسارت هم باشد، در نهایت طعم شیرین آزادی را میچشد هر چند بهترین فرزندان خویش را از دست بدهیم؛ ما فقط بر روی صفحات اجتماعی خوانده بودیم که روزی محمد جهان آرا به نیروهایش میگوید: بچه ها اگر شهر سقوط کرد دوباره آن را فتح میکنیم، مراقب باشید ایمانمان سقوط نکند.

راستی حاج کاظم از بچه های گردانت بگو! برایمان روایت کن که وقتی بچه های غواص زخمی میشدند به پرستاران اجازه نمیدادند لباس هایشان را قیچی کنند تا زخم را مداوا کنند. آخر میدانی ما تحریم بودیم و لباس غواصی گیر نمی آمد، حالا چه معنی میدهد لباس قیچی بشود؟

میگفتند لباس را از تن ما در بیارید مبادا بیت المال هدر بشود. آری حاج کاظم از شیرمردان گردانت بگو که وقتی با میدان مین روبرو میشدند پوتین را از پای خویش در می آوردند تا نکند که یک وقت پوتین با انفجار مین از بین برود.

میدانم حاج کاظم، او هم در فکر این بود که کوچکترین ضربه ای به اموال کشور وارد نشود. حاج کاظم راوی هم سنگریهایت باش که از بند بند زندگی خویش بریدند تا اپسیلونی از خاک کشور بر دست صدام و صدام زاده ها نیافتد. یاد هست میگفتی فرمانده ای داشتیم که عکس دختر تازه از بهشت رسیده اش را در جیب لباس پاسداری خود داشت اما شب عملیات هر چقدر با خود کلنجار رفت نتوانست عکس را بوسه باران کند، بوسه باران که سهل است به خود جرات تماشای عکس را هم نداد.

گفتی او نمیخواست شب عملیات ذره ای دلبستگی به دنیا پیدا کند. میدانم گردانت رفت، گروهان برگشت، گروهانت رفت دسته برگشت، میدانم دسته ات رفت نفر برگشت. آن چند نفر باقی مانده از دست است هنوز توقع یک دفترچه بیمه ساده را هم ندارند اما چه بگویم از صادرکنندگان دفترچه بیمه …

یادم هست میگفتی در یک عملیات قرار شد یک تهرونی، یک رشتی، یه ترک، یه بندری یه لر برن اسیر بگیرن .. آری واقعیت جنگ نیز همین بود.

از روستایی گرفته که کشت و رزع را کنار گذاشت تا تهرانی و شهرنشین که بازار و شغل و درآمد را نادیده گرفت و عده ای نیز که از خارج تحصیل را رها کردند تا خودشان را به منزلگاه تکلیف برسانند که مبادا ثانیه ای درنگ آن ها را سست کند. تمام مردم سرزمین پهناور ایران هر آنچه را که داشتند در طبق اخلاص گذاشتند تا نکند روزی بگویند شیپور جنگ نواخته شد و شما در خواب غفلت بودید.

آنها با تمام وجود درک کرده بودند که اگر امام رحمت الله علیه را تنها بگذارند زیر لگد بعثیان خواهند بود. برای همین از با ارزش ترین دستاورهای زندگی مادی و معنوی خویش گذشتند. یک نفر چهار فرزند خود را شهید میبیند و خم به ابرو نمی آورد. مادری هنوز به انتظار تک فرزند رشید اش است و یک نفر هم احشام و لوازم خوراکی خود را به جبهه ها میفرستد تا کمک حال جبهه ها باشد اما ما هنوز فکر میکنیم جنگ را فرشتگان و ملائک هدایت کردند.

این تفکر غلط که ناشی از حس قدسی کردن جنگ به منظور انحصار است باعث میشود که نقش جامعه در اداره جنگ را از بین ببریم. مگر تک تک خانواده های این وطن در درون خود شهید و جانباز و آزاده ندارند؟ آیا به غیر این بوده که جنگ از بطن جامعه مدیریت شد؟

آیا به غیر این است که رزمندگان زیادی هنوز وجود دارند اما بر خلاف گفته امام رحمت الله علیه آنان را در پیچ و زندگی زندگی فراموش کردیم؟ آیا زمان آن نرسیده است که از گفتمان هیجانی، احساسی و حتی هالیوودی از جنگ عبور کنیم و نسل جدید را که هر روز فاصله شان با روزگار جنگ بیشتر میشود را به واقعیات جنگ آشنا کنیم؟

چه لزومی دارد که نخواهیم با مردم که خود صاحب عزا هستند شفاف صحبت کنیم؟ چه کسانی از درشت نشان دادن جنگ منتفع میشوند؟ آیا به غیر این است که میخواهیم بر موج احساسات سوار بشویم؟ آیا به غیر آن است که میخواهیم حداکثر استفاده خود را حتی از چند تکه استخوان به جا مانده بکنیم؟

آیا اگر روایتی مستند از جنگ ارائه بدهیم چیزی از ارزش های شهدا کم میشود؟ چه زیباست بدانیم که وهن آمیز ترین و خجل آورترین مباحث در روایات غیر مستند ارائه میشود.

برای خیلی از کسانی که اخبار را شنیده اند شبهه عجیبی پیش آمده که چگونه امکان دارد شجاع ترین نیروها که وظیفه باز کردن سخت ترین موانع جنگی در قرن بیستم را دارند بدون هیچ ضرب و جرحی خود را تقدیم نیروهای دشمن کرده اند؟

آیا طرح این موضوع توهین به خط شکنان بی باک نیست؟ بلا شک نسل پرسشگر به دنبال روایتی عقلانی از جنگ است. والله که اگر این روایات به صورت عقلانی و مدون بیان بشود نه تنها از ارزش های شهدا کاسته نمیشود بلکه مظلومیت آنها بیشتر آشکار میشود.

چه کسی منکر این است که نیروهای مسلح ایران در جنگ اشتباه نداشته اند؟ همگان بر این باورند که جنگ با خود خرابی و ویرانی و آوارگی دارد و خود را برای تک تک این لحظه ها آمده کرده اند چه برسد که منکر اشتباه تاکتیکی و تکنیکی جنگ بشوند.

چه کسی منکر است که ما در جنگ شکست نداشته ایم؟ قطعا روایت عقلانی از جنگ پلی است برای رسیدن به گفتمان غیر قابل تحریف. تمام مردم ایران در هر نقطه از این خاک پهناور بر این باورند که شهدا و ارزش های آنان متعلق به همه ملت است و وابسته به هیچ کس نیست.

چه تحلیلی ما را به اینجا رسانده است که در روز روشن به دنبال جریان سازی و برگزاری میتینگ سیاسی هستیم؟

روزی که قرار شد شهدا در تهران تشییع بشوند همه برای بدرقه آمده بودند، هیچ کس حتی در ذهن خود نیز این احتمال را نمی داد که بتوان با استخوان های شهدا نیز چنین کرد.

همه اقشار جامعه تعلقات سیاسی خاص خود را پشت در خانه خود گذاشتند و در زیر آفتاب سوزان کشان کشان خود را به محل برگزاری مراسم رساندند. اما الامان از روزی که نه به شعور مردم بلکن به خون شهدا بی حرمتی می شود.

آیا صحیح بود که مراسم تشییع گلگون کفنان انقلاب را در حد یک میتینگ انتخاباتی تنزل بدهیم؟ آیا بهتر نبود با وجود داشتن صدها تریبون مختلف از پخش شب نامه خودداری کنیم؟

آیا عربده کشیدن و بد و بیراه گفتن به هر فردی که به آن علاقه نداریم در مقابل پیکر شهیدان روش صحیحی بود؟

چه کسی است که نداند انواع تریبون های متخلف در هر مکان و زمان در اختیارمان وجود دارد، اما امروز به حرمت نام شهیدان باید سکوت کنیم حتی اگر بر حق باشیم. آیا زیبا نبود که از تریبون رسمی به جای خط و نشان کشیدن و از زبان مردم صحبت کردن در حالی که نزدیک بیست سال است همین مردم به ما به هر نحوی تمایل نشان ندادند یادی از رفقای قدیم در تابوتمان بکنیم؟

با تمام نامهربانی، بی برنامگی ها، کج سلیقگی ها باز هم مردم سنگ تمام گذاشتند. آنها با یک ریتم واحد دل نشین “کجایید ای شهیدان خدایی ” خواندند و نشان دادند هیچ چیز نمیتواند آنها را از شهدایشان دور کند. آنها آمدند که بگویند تنها برای بدرقه شهدا آمدیم، اگر هزار بار دیگر هم شهید بیاورند تنها برای بدرقه آنها می آییم …

اگر مردم به دنبال سیاسی کردن برنامه مزین به عطر شهدا را بودند قطعا باید در ابتدای امر با کسانی که روزی کشور را تا نزدیک پرتگاه بردند و دست به تاراج و غارت اموال بیت المال زدند برخورد میکردند. به راستی که آیه ۵۴ سوره آل عمران بار دیگر نازل شد:

وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ. بر این باوریم که اگر امروز سدی برای تحریف، مصادره و تهییج و سواستفاده زده نشود ارزش های جنگ تحمیلی و دفاع مقدس در معرض نابودی قرار خواهد گرفت کما اینکه این جریان به سرعت در حال پیشرفت است.

باری به حقیقت که پرداختن به روایتی مستند و عقلانی همراه با نگاه ملی و میهنی که شهدا و ارزشهای یک ملت را در چنبره هیچ جریانی قرار ندهد میتواند نقشه راهی برای آینده باشد.
نگذاریم راوی هشت سال ایثار و حماسه کسانی باشند که هیچ دلبستگی به آن روزها ندارند … بگذاریم کاظم ها راوی صادق حماسه عشق و ایثار باشند …

آری حاج کاظم؛ روایت کن

محسن عربی/پژوهشگر جنگ

ارسال نظر