تاریخ : 26 دسامبر 2019 - 12:47 - شناسه خبر : 31666 اسلایدشو، ایران و جهان

اسكندر مختاري، مدير سابق پروژه نجات‌بخشي ارگ بم

آن‌طوركه بايد، از زلزله بم نياموختيم

بم اما ميان سيل غم‌ها تنها نماند، ارگ بم، سازه عظيم خشتي نيز غم مردم را تاب نياورد و فرو ريخت و از آن غول خشتي جز تل‌هاي خاك و گل چيزي روي زمين باقي نماند.

۱۶ سال از روزي مي‌گذرد كه شهري ۱۲ ثانيه لرزيد و سال‌ها ويراني و اندوه و مرگ را براي ما به جاي گذاشت. بم اما ميان سيل غم‌ها تنها نماند، ارگ بم، سازه عظيم خشتي نيز غم مردم را تاب نياورد و فرو ريخت و از آن غول خشتي جز تل‌هاي خاك و گل چيزي روي زمين باقي نماند. كنار جان‌هايي كه براي هميشه از دست رفته بودند، فرصت بازسازي ارگ بم مغتنم بود و هموار، «اسكندر مختاري طالقاني» چهار ماه پس از اين روز شوم به عنوان مسوول پروژه نجات‌بخشي ارگ به بم رفت و در مواجهه با فوج‌فوج انسان‌هايي كه اميدشان را زير آوارها گم كرده بودند، با نيروهاي جواني دست به كار شد تا ارگ پير و خسته را از نو سرپا كند. حاصل خون‌ دل‌ خوردن و عرق ‌ريختن‌هاي اين تيم بيماري لاعلاج ارگ را درمان كرد و از قبل آن كارگاهي ساخته شد كه براي نخستين‌بار مي‌خواست بياموزد چگونه سازه‌هاي خشتي را مرمت كند و علاوه بر آن‌، چگونه مقاومت اين سازه‌ها را در قبال زلزله‌هاي بعدي افزايش دهد. حالا ده سال از اتمام وظايف مختاري در قبال جان‌بخشي به ارگ بم مي‌گذرد و او با صدايي خسته‌تر از ديروز پرسش‌هاي «اعتماد» را پاسخ مي‌دهد، از آرزوهاي ناكامش در قبال اين غول خشتي مي‌گويد و از اينكه: «ما مصيبت و خسارت زلزله را به جان خريديم اما نتوانستيم آن‌طوركه بايد و شايد از زلزله بم بياموزيم.»

نقطه‌عطف كار شما طي پنج سالي كه در قامت مدير پروژه نجات‌بخشي ارگ بم مشغول به فعاليت بوديد، تبديل اين كارگاه مرمت به دانشگاهي براي دانشجويان بود، اين نگاه و بينش آيا پس از خروج شما هم ادامه داشت؟

در همان سال‌ها هدف من تبديل آنجا به دانشگاه مرمت ساختارهاي خشتي بود. چالش ما اين بود كه بيش از نود درصد ميراث فرهنگي غيرمنقول ما را بناهاي خشتي تشكيل مي‌دهد اما مطالعات كافي از اين موضوع نداشتيم. لازم بود بيشتر تحقيق كنيم و بتوانيم دانش مهندسي و مرمت بناهاي خشتي را باهم سازگار كنيم. پيش از زلزله بم خشت و گل مصالح روز ساختماني نبود و ما سعي كرديم با فعاليت‌هاي‌مان در ارگ بم اين نقصان را رفع كنيم. دانش مهندسي ما فراموش كرده بود كه خشت جز مصالح ساختماني است، ساليان سال مردم اين زيست‌بوم با اتكا به خشت سرپناه ساخته‌اند. علم مهندسي ما نمي‌توانست از اين امر غافل باشد و نمي‌توانست به يك‌باره اين دانش بومي را كنار بگذارد. به همين دليل اين اتفاق، يعني آشتي مهندسي با ساختارهاي خشتي بعد از زلزله در دستور كار قرار گرفت و به تجربيات موفقي رسيد. متاسفم كه بگويم امروز اين دانش به كنار گذاشته شده و آن‌طوركه بايد و شايد با آن برخورد نشد. فرضم اين است كه ما به اندازه كافي از زلزله بم نياموختيم. خسارت آن براي ما ماند و موهبات آنكه مي‌توانست به دانش نگهداري سازه‌هاي خشتي كمك كند، به نتيجه‌اي نرسيد.

نحوه مرمت و نگهداري از ارگ بم در بازه ده‌ساله، يعني از زمان خروج شما تا امروز را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

اولا قدردان زحماتي هستم كه پس از خروج من در اين محوطه تاريخي صورت گرفت اما روال مرمت پس از آن سال به تدريج بازگشت به همان شيوه‌اي است كه پيش از وقوع زلزله رايج بود، يعني تكميل ساختارهاي خشتي به روشي كه قبل از زلزله اعمال مي‌شد. اگر بخواهم آرزوهايم را بگويم بايد بگويم كه‌ اي كاش اين دو عمل با هم تركيب مي‌شدند، در يك تعاملي نسبت به هم قرار مي‌گرفتند و اين دانش را ارتقا مي‌دادند. دليل عملي‌نشدن اين آرزو شايد اين بود كه حمايت‌هاي موجود در آن زمان پس از مدتي متوقف شد، سازمان هم دچار چالش‌هايي بود كه نتوانست به روش گذشته كار را ادامه دهد. در واقع دخالت‌هايي كه ما براي استحكام‌بخشي و مقاوم‌سازي اين سازه‌ها در مقابل نيروهاي جانبي صورت داده بوديم، ادامه پيدا نكرد.

تيرماه امسال خبر آمد كه بخشي از كارونسراي ارگ بم تخريب شده و مدرسه ميرزا نعيم در بخش عامه‌نشين هم در معرض تخريب است. اين اقدامات آيا تاييدي بر ترس شماست كه مي‌گفتيد ارگ بم نبايد به كارگاه ساختماني تبديل شود؟

ارگ بم مجموعه گسترده‌اي است و وسعت آن به حدود ۲۰ هكتار و ۲۰۰ هزار مترمربع مي‌رسد. سياست در اين جهت قرار گرفت كه ابتدا مسير عبور بازديد‌كنندگان مورد مرمت قرار بگيرد و پرداختن به كل محدوده ارگ از جمله بخش عامه‌نشين و خانه ميرزا نعيم و مسجد جامع كه بيشترين صدمه را متحمل شده بود، دشواري‌هاي بسياري داشت. مرمت آنها اعتبار زيادي نيز لازم داشت. تا جايي كه من مطلع هستم، ارگ بم در حال حاضر قطره‌چكاني اعتبار مي‌گيرد. بيش از صد استادكار، كارگر، كارشناس و كارمند آنجا مشغول به كار هستند و گاهي حتي حقوق آنها به موقع پرداخت نمي‌شود. علاوه بر آن هزينه نگهداري و تجهيزات اين سايت كم نيست. مي‌خواستم در زمين غربي و بيرون از محوطه ارگ، يك موسسه يا بنياد مطالعات خشت داشته باشيم، مركزي باشد كه دانشجويان و استادكاران بيايند و از تجربيات ديگران استفاده كنند و به دانش حفاظت خشتي بيفزايند، اما با شرايط عمومي كشور اين هم تحققش ساده نبود. ما در صدر كشورهايي هستيم كه بيشترين ميراث خشي و خشت‌و‌گل را در اختيار دارند. اگر كه گل، خاك و خشت را از ميراث فرهنگي خود كنار بگذاريم، چيزي از ميراث فرهنگي ما باقي نخواهد ماند. اگر بخواهيم ميراث خشتي و گلي را براي آيندگان پايدار‌ سازيم چاره‌اي جز اين نداريم كه دانش‌مان را در اين زمينه ارتقا دهيم. بعد از زلزله بم تقريبا در تمام سمينارهاي جهان كه با موضوع خشت برگزار شدند، تجربيات ارگ بم به عنوان دستاورد مطرح شد كه خب متاسفانه اين مسير ادامه پيدا نكرد.

ارگ بم چه‌ آموزه‌‌اي براي معماري و شهرهاي امروز ما داشت؟

نكته اول سازگاري با اقليم است. معماري گذشته ما سازگار با اقليم بود. براي احداث سازه‌ها، از امور دفاعي شهري گرفته تا سكونت، نيازي به تامين مصالح از خارج محيط نداشتيم. نگاهي به تاريخ معماري ما نشان مي‌دهد كه مدرسه و كاروانسرا و بازار و خانه‌هايي كه هنوز هم پابرجا هستند، با استفاده از خشت و گل مي‌توانستند مامن ساكنان‌شان باشند و از آن مهم‌تر ما در گذشته با معماري و شهرسازي به جدال با محيط زندگي خود نمي‌رفتيم. اما حالا اين ساختمان‌هاي شيشه‌اي تهران چه معنايي جز اتلاف انرژي، گرم‌كردن محيط و بغرنج‌شدن شرايط زيست دارد؟ اين ساختمان‌هاي سنگي چه تناسبي با اقليم گرم تهران دارد و چه ضرورتي براي استفاده از اينها در معماري امروزمان وجود دارد؟ اگر نگاهي به شهرهاي تاريخي خود بكنيم، مي‌فهميم شهرهاي ما در گذشته كاملا پاسخگوي نياز پديدآورنده آنها بودند، هيچ اندامي از شهر شكل نمي‌گرفت، مگر اينكه پاسخگوي يك نياز باشد. اما حالا در ساختمان‌هاي مسكوني و ادارات در رنج و عذاب هستيم و علت بخش عمده‌اي از اين رنج و عذاب در نظر نگرفتن اقليم در معماري و شهرسازي است.

حال و روز ارگ بم پس از اين سال‌ها براي شما چه تداعي دارد؟ چه راه‌هايي هست كه در قبال اين ميراث جهاني بايد طي مي‌شد؟

احساس دوگانه‌اي دارم. هم خدا را شكر مي‌كنم كه در مقطعي كه ميراث فرهنگي به من نياز داشت، توانستم سر مجموعه‌‌اي حاضر شوم كه در نگاه اول لاعلاج به نظر مي‌رسيد. اما وقتي كه از ارگ بم بازمي‌گشتم، مي‌ديدم كه اين بيمار علاج‌پذير شده و اين مساله تسكينم مي‌داد. اما مايه آزردگي من است وقتي مي‌بينم اين تجربيات به كار نيفتاد. بعد از اين پروژه نه از تجربيات من و نه از دانشجويان فعال در ارگ بم استفاده نشد. توقعي هم نبود اما از سازمان انتظار مي‌رفت كه لاقل خود اين روند را رها نكند.

ارزيابي شما از علت ناتمام ماندن اين پروژه چيست؟ چرا راهي كه يك روز با سرعت تمام طي شد، ميانه راه ناتمام باقي ماند و بعد فراموش شد؟

آن‌زمان همه‌چيز فراهم بود، هم نيروي انساني داشتيم، هم تجهيزات پيشرفته‌اي در اختيارمان قرار گرفت و هم متخصص. روزهاي بسيار سختي بود. همه داغدار بودند و اميدهاي‌شان رخت بر بسته بود. ما با فوجي از انسان‌هاي نااميد روبرو بوديم، آنها با اينكه عزيزان و خانواده‌هاي‌شان را از دست داده بودند، اما مي‌خواستند ارگ بم را دوباره از نو بسازند. همان موقع با تلاش‌هايي كه شد توانستيم چنين تجهيزاتي را تدارك ببينيم. خاطرم هست همكاران ايتاليايي ما براي تسلي‌خاطر از تجهيزات تعريف مي‌كردند و مي‌گفتند همين كارگاهي كه براي مرمت تدارك ديده‌ايد، خود يك موفقيت است. فضايي كه آن زمان براي آن كارگاه فراهم شد افتخارآميز بود اما در مورد ‌حالا، چه بگويم…. آينده قضاوت خواهد كرد.

ارسال نظر