تاریخ : 10 اکتبر 2020 - 13:47 - شناسه خبر : 33044 دسته‌بندی نشده، یادداشت

راز جاودانگي شجريان

هادي خانيكي

از عصر پنجشنبه كه غروب ستاره درخشان آسمان هنر ايران محمدرضا شجريان قطعي شد، جامعه ايراني در همه سطوحش، هم به سوگ نشست و هم به سخن آمد. رسانه‌اي شدن شجريان در اين حد پديده‌اي نوظهور است. هيچ قدرت تبليغاتي و حتي سازماندهي سياسي نمي‌تواند كسي را چنين به ميانه افكار عمومي بياورد. به راستي […]

از عصر پنجشنبه كه غروب ستاره درخشان آسمان هنر ايران محمدرضا شجريان قطعي شد، جامعه ايراني در همه سطوحش، هم به سوگ نشست و هم به سخن آمد. رسانه‌اي شدن شجريان در اين حد پديده‌اي نوظهور است. هيچ قدرت تبليغاتي و حتي سازماندهي سياسي نمي‌تواند كسي را چنين به ميانه افكار عمومي بياورد. به راستي راز اين برانگيختگي احساسات و ادراكات اين طيف گسترده و متنوع و ناهمگن چيست؟ در وجود شجريان و داشته‌هاي هنري و فرهنگي او رازي است كه هنوز سر به مهر است يا در جامعه دستخوش تغيير ما مختصاتي وجود دارد كه فراتر از مصائب و دشواري‌هاي اقتصادي و اجتماعي و سياسي مي‌رود و به جاي غم نان و نگراني از سلامت و آينده خويش در پي وضعيت و جايگاه «خواننده ملي» مي‌دود يا فراتر از اين دو فرهنگ ما ايرانيان، از چنان عناصر زايايي هنوز برخوردار است كه ياد و خاطره تاريخي مواجهه با فردوسي، عطار، خيام، سعدي، مولانا و حافظ را دوباره زنده مي‌كند؟ اين روزها غلبه عواطف و احساسات برآمده از پيوند گسترده و دروني نخبگان و جامعه با شجريان، هنوز امكان تامل در اين پرسش‌ها را نمي‌دهد، اما سرانجام بايد از اين گستره نوشته‌ها و گفته‌ها فراتر رفت و به اعتبار تجربه‌ها و زيسته‌هاي شخصي و داده‌ها و مستندات و مطالعات علمي راز مانايي هنر شجريان و قدرت بازآفريني فرهنگي و ادبي آن را از وراي ادراكات گوناگون از شجريان پي گرفت. شجريان خود رسالت موفق خويش را در رهايي موسيقي ايراني از دست و زبان مخالفان آن به موفقيت فردوسي در نجات زبان فارسي مي‌دانست. بزرگاني چون شفيعي‌كدكني و هوشنگ ابتهاج جايگاه او را در نقش‌آفريني چند جانبه هنري به نقش حافظ در شعر فارسي نزديك دانسته‌اند و ديگراني هم داشته‌ها و آورده‌هاي او را در ساحت هنر به آفرينش «زبان معيار» از آن نوع كه سعدي به آن در ادب فارسي دست يافت، برشمرده‌اند. در حوزه اجتماع و سياست هم اين جايگاه والاي شجريان را از انتخاب آگاهانه و پرهزينه او در هم‌صدايي با مردم در برابر قدرت سياسي در رسانه‌هاي رسمي ديده‌اند. شايد همه اينها در مقياس‌هاي علمي و فرهنگي و اجتماعي و سياسي درست باشد، اما ناروا نيست اگر در اين منظومه به پرسشي پردامنه‌تر نيز بينديشيم و آن اينكه هر يك از ما در گذار ايام تحولاتي گسترده در بينش و كنش و منش داشته‌ايم. جامعه پيش روي ما هم در رويارويي با رخدادهاي گوناگون سخت‌افزارانه و نرم‌افزارانه دائما در معرض تغيير بوده است. شجريان نيز در مقام يك هنرمند دردآشنا و متعهد ايام پر فراز و نشيب را پشت سر نهاده است؛ در موقعيتي به دنبال «ره‌جويي متكي بر تفنگ» بوده و در موقعيت ديگر خواستار «بر زمين نهادن تفنگ» شده است. در اين سه گونه دگرگوني درازدامن چه چيز سبب شده است كه نام و نقش شجريان همچنان پابرجا بماند و او را به مثابه سرمايه نمادين و فرهنگي در خدمت انسجام و تقويت «هويت ملي» قرار دهد؟ تجربه خود من از اين پديده كم نظير آن است كه هيچ‌گاه نتوانسته‌ام در فرازها و فرودهاي زمان از «آواز شجريان» كه تصويري اين زماني از «فرهنگ ايران» هست، جدا شوم چه آن روز كه در فرآيند مبارزه عليه نظام شاه، زندگي چريكي را برگزيده بودم و چه امروز كه راه نجات كشور را رو آوردن به گفت‌وگو و تفاهم و تن سپردن به خواست و راي مردم مي‌دانم؛ در همه حال صداي شجريان به مثابه مرهم و اميد براي رنج‌ها و دردهايم بود و هست. نمي‌دانم ديگران با تجربه‌هايي از اين دست چگونه روبه‌رو شده‌اند و مي‌شوند؟

ارسال نظر